منوچهر نیستانی

 

بهار من

 

گفتند زندگی
بار دگر به روی تو لبخند می زند
و ای شاعر رمیده دل، افسون نوبهار
بار دگر به پای دلت بند می زند



این هم بهار
خنده شیرین روزگار
پس کو قرار بخش دل بی قرار من؟
پا می نهم به راه
به امید مهر یار
ای وای بر من و بر دل امیدوار من


سالی دگر گذشت و دریغا که من ز عمر
جز خاطرات تلخ، بری بر نداشتم
در دل نشاندم اخگر عشقش به اشتیاق
بیچاره من که چاره دیگر نداشتم



لبخنده بهار نخنداندم، که من
لبخنده های دلکش او را ندیده ام
بیزارم از نسیم نوازشگر بهار
چون تا کنون نوازش او را ندیده ام


سال گذشته گرچه به غم سوختم، ولی
دیگر در آرزوی نگاهی نسوختم
بی اختیار دل به خیالی نباختم
هر دم در این خیال به راهی نسوختم




امسال، چشم من
دنبال چشم غم زده غم زدای اوست
ور با همه رمیده دلی زنده مانده ام
تنها برای اوست.

 
نوت: منوچهر نیستانی در سال 1315 در کرمان زاده شد و در سال 1360 در تهران بر اثر سکته قلبی درگذشت.

وی علاوه بر سرودن شعر، دست اندرکار پژوهش های ادبی بود و به ترجمه نیز دست می زد. از دفترهای شعر او، جوانه، خراب، دیروز،... معروف است. برگزیده اشعاری دارد که نامش دو با مانع است و در 1369 منتشر شده است. در اینجا یک بهاریه از او می آوریم که در واقع شعری عاشقانه است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد