مسحیی افغان

به قلم: خواجه بشیر احمد انصاری کانکورد- کالیفرنیا. تعاطی سریع و مستقیم معلومات، نقل و انتقال گروه های بزرگ انسانی از یکسو بسوی دیگر گیتی، پیشرفت روز افزون در عرصه تکنالوجی ارتباطات و داد وستد آزادانه فرهنگی میان انسانها، مسایل جدیدی را به ارمغان آورده است. در چنین احوال، دیگر مشکل است که در میان دیوارهای هندوکش و بابا به تنهایی زیست و یا با احساس نمودن خطر، خود را چون سنگ پشت، در زیر کاسه استخوانی خویش پنهان نموده و از گزند حوادث در امان ماند.

توفانهایی که در این دو سه دهه از شمال و جنوب کشور ما وزیدن گرفت لایه های مختلف هویت دینی ما را از ریشه اش تکان داد.
 در چند روزی که گذشت، رسانه های گروهی دنیا خبر مسیحی شدن یک افغان را به نشر سپردند که انعکاس گسترده ای در جهان داشت.رهبران کشور های متعدد دنیا از قبیل نخست وزیر انگلستان و رئیس جمهور امریکا و سازمانهای مختلفی در غرب دست به کار شده و رهایی فوری او را مطالبه نمودند. این مسئله سوالهایی را در ذهن این نویسنده تداعی نمود.در سالی که گذشت یک بانوی چهل و هفت ساله مسیحی بنام وفاء قسنطین که همسر یک کشیش مصری بود اسلام خود را اعلام نمود ولی رهبران کلیسا از قبیل (باباشنوده) پاپ مصر او را در کلیسای (وادی النطرون) زندانی ساخته و تا زمانی که از اسلام بر نگشت رهایش نکردند.خانم وفاء قسنطین تازمانی در کلیسا محبوس ماند و رابطه اش با دنیای بیرون از کلیسا تا وقتی قطع ماند که دو باره به کیش مسیحیت بر گشت.سوال در این است که زمامداران کشور های غربی و پاپ واتیکان در آن وقت کجا تشریف داشتند و چرا در آن زمان از آزادی عقیده و مذهب سخنی بر زبان نیاوردند؟
پر سش دوم اینکه چرا رادیوی (بی بی سی) همان رسانه ای که دیروز بر سر تربت هموطنانی که آنها را شب و روز مرتد می خواند آهنگ شادی می نواخت ولی امروز همین رادیو خبر (مسیحی افغان) را در بخشهای فارسی، عربی، انگلیسی، اردو و پشتوی پایگاه انترنتی خویش بازتاب گسترده ای می دهد.
سوال دیگر اینکه، چرا دیروز برژنسکی مشاور امور امنیتی جیمی کارتر در کمپهای مهاجران افغانستان در پاکستان رفته و با اشاره به مناره های مساجد، از آوارگان می خواست تا دست به جنگ و مقاومت زده و نگذارند تا روسها با اعتقادات دینی شان بازی کنند، ولی امروز کاندولیزا رایس وزیر خارجه امریکا ضمن تماس تلفونی خویش با آقای کرزی نگرانی دولت خود از مسئله ارتداد یک افغان را در بالاترین سطح و با قاطعانه ترین لحن مطرح می نماید.فکر می کنم که خواننده عزیز خود می داند که پاسخ این پرسشها در متن منافع کشور ها و شرکتهای خاصی نهفته بوده و یا اینکه به اصطلاح جواب آن را تنها می توان در لابلای لحاف ملا نصر الدین جستجو نمود.
مشکلی که ما داریم نه با بوش است و نه با بلیر، نه با پاپ است و نه با رایس. مشکل ما با آن عده از هموطنان ما است که خود را (روشنفکر) خوانده و منتظر حوادثی از این قبیل نشسته و هر زمانی که اخباری از این نوع را شنیدند اعلامیه های از پیش تهیه شده خویش را از جیب کشیده و بدست نشر می سپارند. اگر در دنمارک اهانتی به ساحت پیامبری شد، این دسته بی وجدان و بی هویت بدون اندکترین خجالت در تأیید آن نشریه و اعلامیه صادر کردند، ولی در آن روزی که رسانه های خبری از زیر پا نمودن قرآن کریم خبر دادند، این گروه سکوت مرگباری گزیدند.
اگر (کوندالیزا رایس) امروز خواهان رهایی مسیحی افغان می شود، او علی الاقل در آن وقت هم اهانت بر قرآن را تقبیح نموده بود، اما اینها در آن زمان چه کاری انجام دادند؟ ما از این نحله توقع نداریم تا بعنوان مسلمان عمل کنند ولی این توقع را داشته ایم تا به عنوان (روشنفکر) و (دموکرات) و(خردگرا) اهانتی را که در حق متن مقدسی که آحاد ملت شان با نغمه آن هر روز از خواب بر خاسته و نود و نه فیصد مردم شان بدان اعتقاد دارند، صورت گرفت، محکوم می نمودند.ولی چه کنیم که اینها چیزی جز دلالان (استحمار) فرهنگی و نمایندگان رسانه های خبری کشور های ذیغرض نیستند که یگانه وظیفه شان (ریلی) نمودن سیاستهای نشراتی (بی بی سی) و باز تاب دهی استراتیژی های استیلا و هیمنه فرهنگی دیگران بوده است و بس.
من همانطوری که در دفاعیه خویش از (محقق نسب) نوشته بودم، طرفدار اعدام فردی که گفته می شود مسیحی شده است نیستم، زیرا نه صلاحیت چنین فتوایی را دارم و نه قاضی هستم.ولی همینقدر می دانم که ملت مظلوم و جنگزده و فقیر و درمانده افغانستان در معرض تهاجم بی رحمانه (ان.جی.او) های کلیسا قرار گرفته که می خواهند با پشتوانه غول سیاست و اقتصاد و از راه برنامه های رادیویی و مطبوعاتی و مؤسسات خیریه(!)، و با طرح برنامه های سیاسی منظم، سنگر اخلاق و معنویت را در کشور ما ویران نمایند.
در این رابطه با ید گفت که مسئله (مسیحی افغان) بشکل منظم و کاملا برنامه ریزی شده ای قدم به قدم پیاده شد.از قراین احوال چنین معلوم می شود که آنکه او را به استقامت کابل رهبری نمود، و آنکه او را تسلیم محکمه نمود، و کسی که او را می خواست محاکمه نماید و کسانی که در بیرون از مرزهای کشور از او به دفاع بر خاستند، و افرادی که او را به ایتالیا فرستادند، همه از یک منبع آب خورده و با اشاره یک دست حرکت می کردند.من هواخواه کشتن عبدالرحمن نیستم ولی این را هم می دانم که ملت مظلوم، فقیر، بی سواد، گرسنه و جنگزده ما در چنگال انجو هایی دست و پا می زند که می خواهند لقمه نانی را به بهای اعتقادات دینی و استقلال قضایی آن پیش رویش بیفگنند.آنچه امروز در مورد آن مرد از دین برگشته گفتند چیزی جز یک پارچه تمثیلی نبود.صحنه ای که برای ساختن قهرمانی از نوع دیگر ترتیب شده بود.زیرا همه می دانیم که همه این تار ها توسط یک دست حرکت داده می شوند تا بدینوسیله دینی را از ما بگیرند که رکن اصلی وحدت ملی و همسویی منطقه یی ما بحساب آمده و سدی است در برابر همه مظاهر خود باختگی و همه پروژه های معنویت گریز، فرهنگ ستیز و اخلاق زدا. ما در حالی که از هر نوع مناظره میان اسلام و ادیان دیگر استقبال نموده و آنرا قدمی در راه رسیدن به حقیقت می پنداریم، ولی درامه آقای عبدالرحمن را مقدمه ای می پنداریم برای کوبیدن اعتقادات ملتی مظلوم، جنگزده، فقیر و درمانده که امروز   در پنجه آهنین کرگسان لاشخوار و شبکه های اختاپوسی آنها گیر مانده و دست و پا می زند.
سوال در این است که چه کسی از آن محاکمه مسخره سود برد.
آیا عملکردهایی از این دست شگاف میان ملت و دولت را بیشتر نخواهد ساخت؟ آیا چنین هیاهویی زمینه مداخلات همسایگان ما را بیشتر نخواهد نمود؟ آیا دروازه های فتنه و دین فروشی را فرا راه عده ای نخواهد گشود؟ آیا حربه ای در دست طالبان و پاکستان قرار نخواهد داد؟ آیا بر آتش شورش و اغتشاش پترول نخواهد ریخت؟
یکی از مهره هایی که در چنین مـوارد تصمیم می گیرد جناب قاضی القضات افغانستان است که متأسفانه من در نوایای ایشان شک دارم. می گویند سال گذشته، جوانی که معلوم می شد جاپانی است به اسلام گرائید.جناب قاضی القضات زمانی که کلمه شهادت را برایش تلقین می نمود در پایان مراسم چنان به وجد آمد که عمامه خود را برداشته و بر سر آن جوان نهاد.در میان حاضران کسانی اعتراض نمودند که چرا شیخ شهر ما دست به چنین عملی زد زیرا هنوز معلوم نیست که آن تازه مسلمان کدام راهی را در پیش خواهد گرفت.از میان حاضران صدایی برخاست که می گفت: تشویش نکنید، این عمامه از سالهای درازی بدینسو در کله نا مسلمانی قرار داشته است!  شاید عده ای تشویش داشته باشند که چرا کشوری که تقریبا همه مردم آن مسلمان اند، شخصی از میان شان به مسیحیت گراییده است.غافل از اینکه "ابلیس در آسمان زندیق شد و ابوبکر در بتخانه صدیق شد.
ابو لهب را از خانه و ابوجهل را از کعبه می رانند، صهیب را از روم و بلال را از حبشه می خوانند.ابوطالبِ خویش از پیش می رانند و بلال را از دوری بیگانگی به خویش می خوانند".آری!در عصری که دانشمند بزرگ اروپا روجیه گارودی، و دپلومات اندیشمند و سفیر نستوه آلمان مراثد هوفمان، و ستارگان متعهد آسمان ورزش امریکا محمد علی کلی و کریم عبدالجبار، و عندلیب خوش الحان موسیقی انگلستان کات استیفن و هزاران دانشمند و خردمند در قلب دنیای متمدن به اسلام می گروند، چه باک اگرنیمه دیوانه ای در افغانستان و یا گرسنه نیمه وحشی ای در قلب جنگلات افریقا به مسیحیت گرایند.امروز همه اعتراف دارند که اسلام بیشتر از هر آئین دیگری در حال رشد است.تاریخ شهادت می دهد که اسلام از نخستین لحظات درخشش خویش تا امروز همواره در حال گسترش بوده است.گسترشی که بیشر مرهون زحمات تجارت پیشه گان مسلمان و صوفیان با صفا و وارسته بوده است.
نکته ای را که می خواهم بدان اشاره نمایم اینست که تمدن امروزین غرب خود بیشتر نیازمند دین است. آری!این تمدن امروز نیازمند قرائتی علمی تر از مسیحیت و برداشتی انسانی تر از یهودیت می باشد. امروز کلیسا ها در امریکا یگانه مراکزی است که از نفوذ دولت و سرمایه در امان مانده و می توانند نقش مهمی را در تحکیم دموکراسی بازی نمایند.
یادم می آید که یک ونیم دهه قبل یکی از دعوتگران مسلمان و شهیر افریقا به امریکا آمده بود و در کانگرس این کشور سخنرانی می نمود.یکی از اعضای کانگرس از او پرسیده بود که آیا می خواهد آنها را به اسلام دعوت نماید؟ او پاسخ داده بود: نه خیر، من آمده ام که شما را به مسیحیت دعوت کنم، زیرا دوری شما از دین، سیاست خارجی تان را بی لگام ساخته و چون دایناسور لجام گسیخته بسوی شرق می تازید و ملتهای آنرا پامال نموده و جلو طمع و آز شما را هیچ چیزی گرفته نمی تواند.حضرت مسیح توصیه نموده بود که اگر کسی سیلی ای بر رخسار تان حواله نمود رخسار دیگر تان را پیش کنید، ولی شما بدون آنکه ما گناهی را مرتکب شده باشیم ما را از چند قرن بدینسو پیوسته زیر سیلی قرار داده اید!
در کنار آنچه از آن یاد کردیم به این حقیقت نیز باید اعتراف نمود که چرخ اجتهاد فقهی مسلمانان از قرنهای دور بدینسو در لجنزار عقب ماندگی جوامع اسلامی گیرمانده است. در این شکی نیست که مسلمانها نیازمند قرائتی معاصر از دین خود اند، قرائتیکه بااصول پایه های بنیادین اسلام هماهنگی داشته باشد ولی در این هم شبهه ای وجود ندارد که این اجتهاد نمی تواند در دفاتر (استیت دیپارتمنت) امریکا و یا از سوی بقایای عمامه دار وزارت مستعمرات انگلستان صورت گیرد.این بازنگری فقهی همچنان نمی تواند از سوی باند های خونریز و تروریست و بدنام صورت گیرد.آری!
برداشتی که ما از دین خود داشته ایم سخت نیازمند بازنگری است ولی این کار باید بصورت طبیعی و از کانالهای منطقی خودش پیاده شود.
آنچه در افغانستان صورت گرفت، برنامه ای از قبل طرح شده بود که هدف آن تراشیدن قهرمانی از نوع دیگر بود تا او را شهر به شهر و کلیسا به کلیسا برده و از این راه اهداف عده ای را برآورده سازند.آنچه از طرف قضا و سارنوالی افغانستان صورت گرفت آن هم نه به سود اسلام بود، نه به فایده کشور و حیثیت مؤسسه قضایی آن و نه هم به نفع استقرار و امنیت ملی.
 چنین معلوم می شود که رهبری سیاسی افغانستان دیگر وقتش سپری شده و توان و استعداد آن را ندارد تا از نام و پرستیژ افغانستان در سطح بین المللی دفاع نماید.این زعامت قانون و مؤسسه قضایی کشور را تحقیر کرده و شگاف عمیقی میان دولت و ملت ایجاد نموده است.
گسترش روز افزون اغتشاش و شورش در گوشه و کنار افغانستان، قوت گرفتن نیروهای تروریستی، انتشار روز افزون ترور و انفجار درمرکز و ولایات کشور و باند بازیهای رئیس جمهور در داخل حکومت و کابینه و شعله ور شدن روز افزون شهوت قدرت فردی دروجود شان نه تنها از پایان ماه عسل ایشان خبر میدهدکه زنگ خطری را در گوش فرد فرد ما بصدا در آورده است.