خامهء دیو

عبد الاحد تارشی ــ آلمان
ای لشـکــر بی حیـای ابلیس
 جان ودل ودست و پای ابلیـس
ای قـلب شما همیشه تاریک
 تاریــک تـر از سـرای ابلـیس
نـی بلـکه دل پلــید تان اسـت
 خود خانه وکوی و جای ابلیس
ای فــرقــهء دلقـــکان ناپاک
 بـازیگــر صحنـه هـای ابلـیس

آرای شــمـا نجـــاست آلـــود
 صــد بـار بـــتر زرای ابلـیس
هـر فکر شما جـنایت انگــیز
هــر کــار شمــا بــرای ابلـیس
دسـتان شمـاکـه مــی نـویسند
 دشـــنام  نبی ثــــنای  ابـلـیس
باشند شکسته چون که هستند
چــنـگال جــریــمه زای ابـلـیس
ای کـیـنه وران پـست فطرت
هــرچــنــد پـی رضـای ابلـیــس
بر مــاه مــنـیر حق بـتـازیـــد
با هـی هـی وهـوی وهای ابلیس
این نکـتـه مــگـر نکـو بدانـیـد
 ای ارتـش بــــا وفــای ابلــیـس
" مهتاب که  نـور پـاک دارد"
" از بانگ سگان چه باک دارد"
اوسرور جمله سروران است
 او پـادشـهء پـیـمـبـران اســت
او رهـبـر بـی مـثـال دنیاسـت
 او فـخر زمین و آسـمان  اســت
روشـن ز وجـود اوست گیتی
خـورشـید مـنـور جـهان اســت
مـاهی اسـت که فرش مقدم او
بی شبهه هزار کهکشان  اســـت
در بـاغ صـفات مشـک بـیـزش
دسـتـان خـدای بـاغـبان اســـت
اوبحر فضیلت ونکویـی است
 بحری که عظیم و بیکران  اســـت
چشـمان بـشر نـدیده چون وی
این حرف بسی ز دشمنان  اســـت
پیـغام رهـایـی اش بـه عــالــم
ـنـشور نـجـات جــاودان اســـت
چنگال ستم، شکسته از اوست
 زو، بازوی عدل پرتوان اســـت
او گفـت بـه آدمـی کــه انسان
خونخوار نه بلکه مهربان  اســــت
او گـفـت بـه آدمی که آدم
مهر است ودل است وعشق و جان است
بالاسـت مـقـام او بـدان سـان
کز عوعو تان نه اش زیان اســت
" مهتاب که  نـور پـاک دارد"
" از بانگ سگان چه باک دارد"
در دست جهان کتاب او داد
 ســرمــایهء انـقـلاب  او داد
دنـیـا شـد اگر زعــلـم روشـن
ایــن خــرمـن آفـتاب او داد
آریــد  بــه  یــاد انــدلس را
کاین تـحفـهء درنـاب او داد
در مــزرع خشـک آدمــیت
 او بـذر فـشـاند وآب او داد
در بـــاغ  بـرابـری انــسان
 او داد گــل وگــلاب او داد
بــاگـمشدگـــان دشـت حیرت
عــنـوان رهء صواب او داد
مــن کــیـستمِ سـتـم کـشان را
از مـنـبـر حـق جـواب او داد
تـنـهـا مـنـمِ سـتـم گــران را
تـعـبـیـر فـقـط سـراب او داد
مـظـلـوم وضـعـیف را رهایی
از چنگ دو صد عذاب او داد
در بـاور سرخ دد سـرشـتـان
 فـــرق بشـر وذئـاب  او داد
بـا شـنـد فـرشـتـه نـی درنـده
ایـن فـرصت انـتـخـاب او داد
" مهتاب که  نـور پـاک دارد"
" از بانگ سگان چه باک دارد"
ای مـدعـیان عـلـم وفـرهــنـگ
علم است مگر فریب و نیرنگ
آیـا قــلـم  اسـت خـامـهء دیو
کـانرا دهد از لعاب خود رنگ
تـقـدیـر قـلـم مـگـر چـنین است
کـافـتد به کف خبیث و الدنگ
عـلـمی کـه دهـد بـه آدمـی نیش
عـلـمـی که دهد به آدمی چنگ
حـیـوانـیـت است وباعــث عـار
شـیطانیت است و موجب ننگ
نــازیـد کـه سـاحـهء نـوشــتــار
بـاشـد بـه شـما فـراخ نی تـنگ
گـفـتـیـد کـه کـلـک تـان نـویـسد
چـیزی که به حق بود همآهنگ
نـفـریـن کـه شـمـا دروغ گـوئید
این حرف شماست خدعه ورنگ
هـسـتـیـد به زورمـنـد تـسلــیـم
ایـنجـاسـت الاغ فکر تان لنگ
گـوئـیـد به جنگ کان بود صلح
گـوئـید به صلح کـان بود جنگ
جـنـبـد دُم تــان بـرای دجـــال
 کـوبـیـد ســر مسـیح بــاســنـگ
بـا این هــمـه کــودنــی بـدانـیـد 
هـسـتـیـد اگـرچه احـمق و منگ
" مهتاب که  نـور پـاک دارد"
" از بانگ سگان چه باک دارد"
دسـتـان شـمـا بـه سـود مـظـلوم
 حـرفــی نـنـمـوده اسـت مـرقـوم
دائـــم قـــلــم شـمـاسـت خــادم
 آدم کـش زورمــنـد مـــخـدوم
در فـکـر شما که هست نا پاک
 در عـقـل شما که هست مسـموم
جــلاد درنــده اســت بــرحق
 قـربـانـی ذی حـق اسـت محکـوم
جانی است ستم کش نگون بخت
خونـخـوار ستمگـر است معصوم
آزادی خـامــهء شــمــا نـیست
 جـز مضحکـه وفـریب و موهـوم
درآن هـمـه گـونـه خبث موجود
 از آن هـمـه گـونـه خــیر مــعدوم
وجـدان شـمـا چو روح شیطـان
از هـر صـفـت خـجـسـتـه محروم
خـنزیر که هست سـخت منـفور
بـا نـام شـمـا شــود چــو مــوسـوم
از نـنـگ کـنـد به خویـش لعنت
از شـرم شـود حـــزین و مـغـموم
تـصـویر خـود شـمـاست لاغـیر
هـر رسـم پـلـید وزشــت ومـذمـوم
" مهتاب که  نـور پـاک دارد"
" از بانگ سگان چه باک دارد"

منوچهر نیستانی

 

بهار من

 

گفتند زندگی
بار دگر به روی تو لبخند می زند
و ای شاعر رمیده دل، افسون نوبهار
بار دگر به پای دلت بند می زند



این هم بهار
خنده شیرین روزگار
پس کو قرار بخش دل بی قرار من؟
پا می نهم به راه
به امید مهر یار
ای وای بر من و بر دل امیدوار من


سالی دگر گذشت و دریغا که من ز عمر
جز خاطرات تلخ، بری بر نداشتم
در دل نشاندم اخگر عشقش به اشتیاق
بیچاره من که چاره دیگر نداشتم



لبخنده بهار نخنداندم، که من
لبخنده های دلکش او را ندیده ام
بیزارم از نسیم نوازشگر بهار
چون تا کنون نوازش او را ندیده ام


سال گذشته گرچه به غم سوختم، ولی
دیگر در آرزوی نگاهی نسوختم
بی اختیار دل به خیالی نباختم
هر دم در این خیال به راهی نسوختم




امسال، چشم من
دنبال چشم غم زده غم زدای اوست
ور با همه رمیده دلی زنده مانده ام
تنها برای اوست.

 
نوت: منوچهر نیستانی در سال 1315 در کرمان زاده شد و در سال 1360 در تهران بر اثر سکته قلبی درگذشت.

وی علاوه بر سرودن شعر، دست اندرکار پژوهش های ادبی بود و به ترجمه نیز دست می زد. از دفترهای شعر او، جوانه، خراب، دیروز،... معروف است. برگزیده اشعاری دارد که نامش دو با مانع است و در 1369 منتشر شده است. در اینجا یک بهاریه از او می آوریم که در واقع شعری عاشقانه است.

نویسنده : ن . م . دانش آموز

 

 

 

 

رژیم سیاسی، حاکمیت  و مردم

 

 

 

 

زمانیکه درمورد دولت به مثابه ء  چهره ایکه پروسه های اجتماعی را اداره مینماید،سخن بمیان اید، میتوان از رژیم سیاسی ویارژیم دولتی که آئینه ای قدنمای عملکرد واقعی مدیریت دولتی میباشد، بحیث مشخصه ای اساسی ،یاد نمود.

تاریخ گواه است که دولتهای هم بوده اند که روی کاغذ تصویری زیبا وقابل پذیریش ازخود نشان داده اند، قانون اساسی داشته اند، ارمان ها، ارزش ها ونورم های دموکراتیک ومردمی را با خطوط برجسته  دران انعکاس داده اند ،دارای ارگان های دولتی انتخابی بوده اند، سیستم قضائی ودادستانی داشته اند ودارای رسانه های ارتباط جمعی ای بوده اند که حقوق و ازادی های انسان را تبلیغ میکردند، ولی درعمل جامعه را بامتود استبدادی وحاکمیت فردی وبیروکراتیک ،متکی براصل اجباروتهدید واتهام به جنایتکاری، ایجاد فضای وهشت ودهشت واختناق ، اداره مینمودند.

  رژیم سیاسی مجموعهءازروش ها،وسایل ومتودهائی اند که مقامات عالیه دولت انهارابخاطرتحقق اراده حاکمیت دولتی بکارمی بندند. طوریکه معلوم است، رژیم سیاسی بیشتربه سبک وروش مدیریت دولتی شباهت دارد. ولی باید گفت که سبک مدیریت ، تکنالوژی مدیریت ازنقطه نظرفرزانگی وتعقل وموثریت میباشد، اما رژیم سیاسی جهت سیاسی مدیریت دولتی را دربرمیگیرد. به این معنی که حاکمیت وفرمانروائی عملا دردست کدامین چهره های سیاسی قرارداشته واین چهره ها چگونه به قدرت می رسند وازان حراست مینمایند ومکانیزم عملکرد آنها با مردم چگونه است.

هرگاه مدیریت دولتی به تحلیل وبررسی گرفته شود، درک مطالب زیرین نهایت مهم است:

الف -ا یدیا لوژی ومیکانیزم تشکیلاتی وتنظیم کننده مدیریت دولتی –( حرف وعمل).

ب – نهاد ها وتدابیریکه درراستای مکانیزم تشکیلاتی وتنظیم کننده مدیریت دولتی بکاربرده میشود -   (چگونه باید باشد وچگونه هست).

ج- روادید های ذهنی ونتایج عملی درزمینه مدیریت دولتی -  ( تعقل وموثریت ).

د – سهم مدیریت دولتی در امرتوسعه کشوروموفقیت اینگونه سهمگیری – ( بکاربرد ذخایر، نیرو، بازدهی ومفیدیت ان).

انچه دربالا تذکر رفت ، معیار های اند که بر اساس ان میتوان مدیریت دولتی را در مقطع های مختلف زمانی بطور علمی به بررسی گرفت.

باید اذعان کرد که محتوی ونقش رژیم سیاسی در رابطه به تحقق آرمان ها، اهداف ومکلفیت های دولت پیوسته یک امرموجه بوده و موجه باقی میماند.

رژیم سیاسی دریک سمت ارتباط دولت وجامعه ودرسمت دیگر ارتباط حاکمیت و مردم را تاءمین مینماید. دولت ازیکطرف باید خواست ها ، علاقمندی ها واهداف مردم را بدرستی درک نماید وبپذیرد وازجانب دگر تحقق حاکمیت و حکمرانی را طوری سازمان بدهد که توسعه فزاینده اجتماعی ( ارتقای سطح زندگی مردم ) را فراهم کند نه ازانتخابات تا به انتخابات ویا درموقع همه پرسی ها، بلکه پیوسته وگسست ناپذیر، حتی در مسایل روزمره .

دموکراسی به مفهوم حاکمیت مردم است، به عباره ای دیگر درنظام دموکراتیک ، حاکمیت ومردم پیوند ناگسستنی دارند. چگونه میتوان ازدموکراسی سخن گفت ، درحالیکه حاکمیت ازمردم فاصله داشته ، برضد مردم قرارگرفته ، بیگانه بوده واز نام مردم دراسمان خراش ها در دفاتر ضد مردمی     و رشوه ستان حکمرانی نموده وسیاه روزی وتباهی مردم ، برای عمال قدرت سعادت آور و شادی آفرین باشد.

مظهر نعیین کننده دموکراسی در مدیریت دولتی این ها اند :

- تصورروشن از تقاضا ها، خواست ها ، اهداف و اراده تمام مردم که زمینه را برای یگانگی وتبارز آزاد ملی مساعد میسازد.

- ایجاد نورم ها ئیکه اهداف ، خواست ها واراده مردم را نهادینه میسازند و رعایت ان ازجانب هرشهروند که جزء ازمردم بوده وهم چنان ازجانب آنهائیکه حاکمیت را درمقطع معین زمانی تحقق می بخشند.

-  تحقق وتطبیق نورمها ، مقررات ،ارمان ها وارزش ها وسایر تدابیریکه فعالیت آزاد وانسانی هریک از شهروندان، طبقات ولایه های جامعه را باالوسیله ارگان ها ی موظف ومسئول دولتی واجتماعی تضمین مینماید .

- در دولتهای دموکراتیک تنها تقسیم قدرت دولتی ، نظام فدرالی ویا خورگردانی های محلی کافی نیست بلکه لازم است تا قدرت دولتی و یا حاکمیت درمجموع وارگان ها وشاخ وبرگ قدرت درهمه جا ودر همه وقت درفضا ویا در بستر رژیم سیاسی دموکراتیک اجرای وظیفه نماید.

اصول وموازین رژیم های سیاسی دموکراتیک درقانون اساسی وسایر قوانین برجسته گردیده وتشکیلاتیکه این نورم ها و ارزش ها را از حالت باالقوه به باالفعل می کشاند پیشبینی شود. این اصل بخصوص  درمورد بخش حکمرانی حاکمیت پیوسته وجدی مطرح میباشد.   

فقط درموجودیت اصول ومتودهای متذکره میتوان گفت که صدورفرامین و اتخاذ تدابیر اجرائی ازجانب عمال قدرت درچوکات دموکراسی واقعی انجام خواهد پذیرفت. درغیر آن دموکراسی به حرافی و سخن پردازی مغرضانه رهبران ومسئولین امور بخاطر برآورده شدن اهداف شخصی شان تبدیل خواهد شد.

رژیم سیاسی  اصولاء باید مسایل میان عام ( تمام مردم ) ، خاص ( طبقات ، میلیت ها ، لایه ها و گروپ ها ) وفرد ( سرنوشت و خواست های هر شخص ) را به نفع دموکراسی یا به بیان دیگر به نفع عام حل نماید.

رژیم سیاسی مسایل عام ودر حرف بلند بالا را از عالم مجردات به د نیای مشخصات می کشاند، تکنالوژی حل چالش ها را معین میسازد و  در حقیقت نقطه تماس حاکمیت با انسان ها و سرنوشت آن ها میباشد. از همین لحاظ است که حاکمیت باید با رای وزین خود، بدون مداخله وغوغا برانگیزی ژورنالستان، با جامعه ومردم به رای زنی بپردازد، وضع سیاسی – اجتماعی را با مردم در میان بگذارد و پرابلم ها و مشکلات مردم را با اتخاذ تصامیم وبکار برد مدیریت سالم حل وفصل نماید.

رژیم سیاسی ایکه ضامن دموکراسی میباشد باید تبلوروحدت ارگانیک نهاد های مستحکم دولتی – حقوقی وسیاستمداران کارشناس وحرفه ئی ، پاک وباشرف باشد.

 

مدیریت دولتی واشکال دموکراسی

 

باید یادآور شد که برای مردم ما دموکراسی به شکل مسخ شده ،محدود و نادرست ان ارایه گردیده است. متاسفانه دموکراسی در وجود همه پرسی ها درمورد کسی یا چیزی ، مبارزات انتخاباتی با اشتراک تعداد ناچیزی از آنهائیکه واجد شرایط اند و همچنان درموجودیت رسانه های گروهی ایکه هرچه میخواهند بنویسند یا بگویند، خلاصه میشود. ازهمین لحاظ است که دموکراسی در مدیریت دولتی اکثراء با گرفتن رای وانتخاب شخص مورد نظربه پایه کمال میرسد. بعد ازانتخاب دگر هرکس خودش میداند چه کاری را ازپیش گیرد.

درحقیقت این مسئله مغلق تر وعمیقتر ازآنچه پیشکش میگردد، بوده ودارای ابعاد وسیع میباشد. ناگفته پیداست که دموکراسی مستلزم تنظیم وتحقق چنان مشی دولتی است که حقوق اقتصادی ، اجتماعی، معنوی، سیاسی وآزادی های هرشهروند ( وازین طریق تمام مردم ) را دربربگیرد وتضمین نماید. مدیریت دموکراتیک دولتی ایجاب مینماید تا قبل از همه به سازماندهی وتشکیلات دموکراتیک قدرت اجرائی دولت ( حکومت ) پرداخته شود. مدیریت بدون استفاده ازاشکال وروش های مردم سالاری، نمیتواند معقولیت وموثریت لازم داشته باشد. درین رابطه تغییرات بنیادی ساختاری و تشکیلاتی مطرح میباشد. درک این مسئله که در سطوح تماس حاکمیت با مردم نقش مدیریت سالم دولتی حیاتی و سرنوشت ساز است، برای هرسیاستمدار ورهبروآنهائیکه این رهبران را انتخاب وسیا ستمداران را به کار میگمارند ، نهایت با ارزش است.

ازینجاست که درتجربه جهانی درزمینه مدیریت دولتی اصل عدم تمرکز صلاحیت ها ومکلفیت ها دریک دست با تقویت کنترول از بالابه پائین وازپائین به بالا ( ازطرف مردم ) به مثابه معقولترین شیوه مدیریت دولتی شناخته شده است. فقط در همین سطح (سطح تماس حاکمیت با مردم ) است که رژیم های سیاسی یا بطور مستبد، جابروخونخوار ویا عادل وخدمتگذار مردم عرض وجود مینماید.  در همین سطح است که اندیشه به عمل می انجامد واین عمل است که ملاک حقیقت میباشد.

 

اگر ما انسان های آزاد هستیم و به خود احترام میگذاریم نه پوشالی ودست نشانده ، اگرما شهروند هستیم نه رعیت ، اگرانسان های متفکر هستیم نه وسیله تحقق تفکر بیگانگان ، اگرمیهن خود را دوست داریم ودربرابر مردم خود احساس مسئولیت مینمائیم ، باید دگر ازپرستش وتقدس حاکمیت دست بکشیم ومنتظر خیریه ازجانب قدرت دولتی نباشیم ودرعوض با درایت وفرزانگی وهوشیاری سیاسی متوجه عملکرد سیاستمداران ، برخورد انها نسبت خواستهای انسانی ،شرف وناموس مردم ، آزادی های طبیعی وشهروندی وبالاخره متوجه این امر باشیم که مشی وسیاست دولت تا چه اندازه رفاه عامه وعدالت اجتماعی را تضمین وتاءمین منماید ، چگونه بیکاری ، فقروگرسنگی ، بیسوادی وجهالت را می ستیزد و نان ،پوشاک ومسکن را برای مردم به ارمغان میاورد.

 

ومن الله توفیق

جنوری 2006 هالند