افسانه منسوخ اقلیت و اکثریت اوغانملت

    

 کنجاره خواب دیدن افغان ملیتی ها

                  

   

در افسانه منسوخ اقلیت و اکثریت .

 

 

 

خوانندگان گرامی !

 

 

عطف توجه شما را به متن زیرین که از روی  نسخه جریده کذائی ( نوست ) د پنحلس ورحنی سیاسی خپرونه به مدیریت سورغر سلیمانخیل به عنوان ( به شف شف نمیشه شفتالو افغان ملت پالو باید گفت)  دوهمه گنه د 1382 د وری میاشت پرله پسی گنه حوارلسمه چاپ پشاور و صفحه دوم کتاب ( یغمای دوم منگلی ) اقتباس شد ،جلب میدارم:

 

( دوصد و پنجاه سال است که پشتونها در کشور خویش افغانستان محکوم ، مظلوم و در غلامی کلتوری اجانب بسر میبرند. و دوصدو پنجاه سال میگذرد که پشتونها با داشتن اکثریت مطلق خویش مجبور اند به لسان فارسی تکلم نمایند.. . . و یکصد سال میگذرد که تاجکستانیهای نامرد دوشنبه در مقابل روسها فرار را به بر قرار ترجیح داده به عنوان ( چای ناخورده جنگ نمیشه) وارد افغانستان میشوند و با استفاده از ضعف عقیده وی و اداری زمامداران وقت با فارسی نژادان ایرانی یک مجموعه ضد ملی ، ضد افغانی و دشمنی با قوم ستون فقرات وطن ( پشتونها) را تشکیل و از اختلاط دو جناح قوق الذکر ( تهران ) و ( دوشنبه ) یک کلتور فاسد ، کثیف و شرم افغانیت سبز میشود که در جریان یک قرن فحاشی ، عیاشی ، جاسوسی ، چاپلوسی، پا بوسی و انواع خواص ابلیسی را در کابل ترویج نموده شهر را به مرکز فساد شرم آور تبدیل مینمایند . . . . این فراریان بی فرهنگ شمال و غرب در خدمت هر غاصب ظالم دشمن افغانستان قرار میگیرد. قرنهاست که یک اقلیت دوازده فیصد تاجک که هفت فیصد آن بعد از اشغال ممالک آسیایی میانه به افغانستان فرار و در اینجا نه تنها سکونت دایمی اختیار کرده اند بلکه به سرنوشت افغانستان مسلط شدند. . . و در یک دهه اخیر دو مرتبه با به قدرت رسیدن ستمیان وطن فروش ، مرتکب مظالم ، فجایع و جنایاتی به مقابل پشتونها شدند . اداره ستمی دشمن قسم خورده افغانستان و احد مسلط به سرنوشت کشور باید فورا بلا تاخیر و حیله های شیطانی به شمول فهیم و سقاویان دیگر از قدرت منتفی و خلع سلاح عام و تام شوند. ...

این ظلم و بی عدالتی در مقابل پشتونها باید خاتمه پیدا کند که با داشتن اضافه از دو ثلث اکثریت یک لسان اقلیت ناچیز ( فارسی) از قرنها بالای شان تحمیل شده است. .... فروگذاشت و عقب نشینی قابل تحمل نیست. وزبان پشتو لسان ملی و رسمی افغانستان قبول شده و تمام امور دفتری ، کشوری ، تعلیم و تربیه ، افهام و تفهیم به آن صورت بگیرد.)

 از قسمت های که بی حد شرم آور بود و قلم از نوشتن آن ابا ورزید، سکوت کرده قالو سلاما گفته میگذریم

 

 

وطندار صاحبدل! 

 

عجبا از اینکه این آقا با وصف کینه توزی علیه زبان فارسی با همین  زبان  اراجیف گویی پرداخته که از این میگذریم.  اما همه میدانیم که قرائت فاشستی در خصوص مسایل تباری افغان ملیتی ها ، امری نا آشنا نبوده و این نحله دیریست که ناکامانه میکوشد تا سیطره انحصاری خود را برکل ساکنان کشور ما با اشکال گوناگون تحمیل و تحکیم کند و با پخش اکاذیب در دل جامعه احشا و امعای آنها را به زهر قاتل خود بیالایید.

خوشبختان اینها با چهره و علامات ممیزه و اعضا و اعیادی خاصه مشرب تفکر قبیلوی از طالبان تا تکنوکراتان شان بسی رسواتر از پیش شده اند. و نیز زمان آن امرا و حکام قبیله سپری شده که یک منطقه را علیه منطقه دیگر و یک قوم را علیه قوم دیگر و یا اینکه در بین خود اقوام تفرقه ایجاد میکردند و یا اینکه مردمان دیگر را چشم بسته مانند افراد بی اراده ، گوسفندمندانه زیر عنوان مکلفیت عسکری در خدمت تحکم قدرت خویش بکار میگرفتند.

خواننده گرامی ! هرگاه متن متذکره مرور شود بخوبی در می یابیم که این افراد کم مایه بد سابقه و متلونند محاط به لومپن ها، روی خصومت ورزی و تعصب پروری چگونه حقایق تاریخی کشور ما را کتمان میکنند؟ و نا شیانه تلاش دارند تا شعبده بازانه همه را جبرا در ( خم رنگریزی ) قومیت منسوب بخود به اندازند و بعدا برنگ ( ملت افغان) بیرون برآورند  و در غیر آن ارجیح میدارند تا بومیان اصلی و قدیمی سرزمین را به زعم بیمار خود چیز دیگری ترسیم و تصویر نمایند. در حالیکه بقول مرحوم غبار در رساله خراسان اینها صرفا باشنده کوه سلیمان بودند و بس! اما بعدا در تمام قلمرو خراسان جبرا پهن گردیدند. از اینکه در اینجا  گنجایی آنرا ندارد تا پیرامون چگونگی انتقال و جابجا شدن اینها بحث کنیم به آن اکتفا مینماییم. اما در باره خیزش  شوینیزم قبیلوی  در کشور ما به قراین احوال تاریخی مکث مختصری مینماییم.          

 

 شوینزم قبیلوی :

 

چهار بار خیزش در چهار بستر با چهار چهره!

 

هرگاه شونیزم قبیلوی را در حد یک نظام خشن الگارشی و عقبگرا بررسی کنیم و آنرا از سیستم اجتماعی و اقتصادی متصل به آن متمایز و جدا سازیم چهاربار در چهار بستر با چهارکرکتر و چهره ، جامعه ما باشوینزم قبیلوی روبرو شده است.

 

.

شوینزم اشرافی- نخستین پدیده منقعد و خشن د ردوران عبدالرحمان خان و بعدا در دوره نادری ظهور نمود که سخت ترین تعب و رنج را به همراه داشت.

اقوام و نژادهای غیر پشتون شدیدا سرکوب و پروژه توسعه طلبانه ناقلین و کوچانیدن اجباری مردم  بومی تطبیق گردید. در دوره نادری محمدگل خان مهمند یکی از طراحان و تطبیق کنندگان این عملیه بود که تمام پلانهای سیطره سیاسی تک ملیتی را با استفاده از زور و خشونت عملی نمود.

چنانچه مرحوم جمشید شعله که از زمره مامورین آن دوران بود در صفحه 196 اثرش چشمدید خود را چنین بیان نموده: " محمدگل خان مهمند شخص نهایت درجه متعصب و به اصطلاح امروز ما فاشست بود و موصوف به شمول ایجاد نفاق و عداوت های قومی در بسا موارد مردم صفحات شمال کشور را مورد اذیت و آزار شدید معنوی قرار داده است. در غضب زمین های اقوام تاجک و اوزبک به نفع پشتونهای بیرون مرز و نابودی آبادات تاریخی و فرهنگی مردمان قدیم آریانا که قدامت شان در این سرزمین ثبت مدارک تاریخ است سخت بیباک و ناروا بوده در مسئله تبعیض اورا باید یک شخص بیمار وجدان دانست. فساد او در این بخش غیر قابل بخشودنیست و تقررش را بخصوص در پست های بزرگ چون وزارت داخله کشور یا مسئولیتش را در شمال مملکت باید بیرحمی و سفاکی و خبط بزرک دست اندرکاران سیاست دانست . که ار مردم تعذیه شدند و بهره گرفتند و به نمک دان خیانت کردند. " . همچنان جلد دوم تاریخ مرحوم غبار، رساله مرحوم کوشان ، تاریخ تحلیلی افغانستان ، خودکامگی شوینزم را در دستگاه رسمی حکومتی بازتاب داده اند که یکایک به مردم ما رنج و عذاب تحمیل شده و متاسفانه که در آن وقت  سطح آگاهی اجتماعی ما در حد نازل قرار داشت با تلقینات ناروا مردم را در حد گوسفندان و شاه را درمعراج شبان یا ضل الهی القا میکردند . بنابران مردم همه مشقات را چشم بسته قبول و آنرا به تقدیر ازلی حواله میکردند. وکلا پشتیبانی سیاسی این نظامهای مطلقه شاهی انگلیسها بود.

 

دومین خیزش شوینرم خشن قبیلوی بحیث گرایش چپ افراطی در هفت ثور 1357 آغاز گردید اینبار خصلت اشرافی آن به کرکتر عقب مانده و عقده مند اطرافی تعویض گردید. و به نحو چپگرایانه در پوشش اندیشه های مارکسیستی عرضه شد. اقوام و نژادهای دیگر از عالم تا بیسواد و حتی اعضای غیر پشتون حزب حاکم از این آفت همه گیر مصئون نماند. رژیم خونین توتالیتار نظربه اقتضای شرایط به یک ترفند زیر اسم و رسم اندیشه دموکراتیزه کردن جامعه چند نفر از گرسنگان چوکی اقوام دیگر را که دارنده عین افکار بودند در پست های کم صلاحیت و بی صلاحیت طور نمایشی و ریکلامی مقرر کردند و توسط همان تاجک ، هزاره ، اوزبک دستگاه رسمی حکومتی، اقوام شانرا توسط خودشان سرکوب نمودند مانند هاشمی در بدخشان، عالمیار در مزار و غیره . روش عوامفریبانه ترکیب قومی در ساختار های سازمانهای حزبی تا سطح سازمانهای اولیه حزبی تطبیق میگردید. هرگاه شخصی از درون رژیم به ناروایها و بی عدالتی ها و خودکامگی انگشت انتقاد میگذاشت سرنوشت محتوم نخست وزیر آقای سلطان علی کشتمند در انتظارش میبود. مقوله های اکثریت و اقلیت ها در همین زمان وسیعا تلقین و پخش میگردید. با بیداری افکار کادرهای تبارغیر پشتون ، جریان سقوط دولت دکتور نجیب الله و شکل گیری حوادث شمال و جهت گیری های اتنیکی در داخل رژیم وضع را بوخاحت کشانید ، زیرا دیگر آن شرایط سپری گردیده بود که رژیم تجربه ناکام محمد گل خان مهمند را در وجود منوکی منگل و جمعه اسک پیاده کند. و اتحاد نامقدس با گلبدین جنایت کار وغیره تلاش های تب آلود نافع و چارگر واقع نگردید. در سراسر عمر رژیم ( ادعای وحدت ملی ) زیر چتر (انترناسیونالسم پرولتاری)، عده معدود افراد خوشباور در سازمان فروقومی بخاطر مبارزه سیاسی ودادخواهانه جذب و عضویت حاصل نموده بودند. از وجود آن کادرهای خوشباور تا به امروز سو استفاده ها بعمل می آید.

 

سومین بار شوینرم خش قبیلوی بحیث گرایش راست افراطی در پروژه مرسینریستی طالبان در سال 1994 در قرن کمپیوتری توسط دستگاه آی اس آی منتاژ و عرضه گردید. این درامه خونین با قبول خفت و زبونی در برابر مزدور درگاه استعماری واداشته شد تا سیطره تک ملیتی با سلب حقوق سایر اقوام را تحقق بخشد. این مزدوران استعماری که داغ خفت و برده گی برجبین ملاعمر تا اخرین فردش نمایان است  سناریوی افغان ملیتی موسوم به ( دوهمه سقوی) را قسما پیاده نمودند. و رفقای سرخ کیش بیخدا با برادران سیاه کیش متحد میشوند ورفیق فلانی به ملا فلانی تغیر نام داد و در کنارقبیله خود می ایستند. اینجاست که مقوله مشهور مارکسیستی روی عمل کرد ارتجاعی بیرنگ و بیرمق شده و تضاد آشتی ناپذیر به آشتی پذیر بهم آمیخته میگردد، دیدیم که صفحات شمال ، غرب و مناطق مرکزی و غیره شاهد دها گورهای دستجمعی سایر اقوام و نژاد های غیر پشتون است. که بزور اردوی پاکستان و اتباع بیست و چهار کشور جهان با حمایت امریکا و انگلیس توانستند ستراتیژی ( زمین سوخته) را تطبیق نمایند. در این دوره سیاه ( وحدت ملی ) به شعار ( امت اسلامی ) تعدیل و یک عده معدود افراد ساده لوح اقوام دیگر روی ترس و یا احساسات عمیق دینی فریفته عضویت طالبان نیز گردیدند.

چهارمین دوره شوینزم قبیلوی در حال حاضر در پوشش اندیشه های مدرنیته و دموکراسی باشرکت مستقیم نظریه پردازان و طراحان شوینستی افغان ملت تحت لوای امریکایها تشکل یافته است.و شوینزم زنده و مرده ، متضاد و متلاشی از نوع اشرافی ، خلقی ، طالبی و تکنوکراتی با استفاده از جمع بندی تجارب پیشین از امتداد های راست و چپ افراطی در وجود چند حزب و نهاد سیاسی رنگه، مونتاز ، متحد و متشکل گردیده ک هرکدام به یک آبشخور واحد وصل اند.

در نظام فعلی راستگرایان و چپگرایا ن افراطی تحت چترمشترک منافع قبیلوی وارد پلاتفورم نظری و عملی برای نهادینه ساختن مفکوره افغان ملت ضد اقوام بومی دیگر شده اند. این تشکل قبیلوی که با دسیسه و زور دالر و قشون امریکاییهای و اعزام پشتون تبارهای آنطرف مرز شکل گیری نموده در تاریخ کشور ما تکرار نگردیده و یگانه هدف آنها قانون مند ساختن حکومت استعماری و انحصاری است. اغلب غرایب و شرارت های شوینستی با حمایت و تشویق مستقیم خارجی ها جامه عمل پوشیده لذا نقش اندیشه و باور و گرایشهای متنوع انکار میگردد و با استقرار چنین شیوه مردود که منجر به رژیم توتالیتار میگردد جامعه بطرف یک بحران خونین دیگر کشانیده میشود.

 

ما بوضاحت در انتخاب رئیس شورای ملی کشور اتحاد چپ افراطی را با راست افراطی به نحو شگفت آوری شاهدیم که در هیچ کشوری سابقه ندارد! در غیر آن چگونه ممکن بود که ملا راکتی ، ملاطالبی با جنرال گلابزوی و جنرال علومی و کبیررنجبر همه جانب سیاف را بیگیرند و سیافی که هویتش برای همگان روشن است!

افغان ملیتی ها که سرشار از باده خودپرستی اند تا اکنون به اصول زندگی باهمی همه اقوام و ملیت ها باورمند نیستند. هرگاه آدمی در احوال زمانه خویشتن محصور بماند و صف آرائی نبردها را در طول تاریخ نبیند و حضور یکطرف را بنابر منافع آزمندانه خویش مدار داوری خود قرار دهد و پاره حوادث ناهنجار تاریخ را کتمان کند خواهی نخواهی جامعه را به بحران قطعی میکشاند. برای بیرون رفت از این پیش آمد ناگوار، اصحاب افغان ملیتی ها که وطن را در یک بحران شدید کشانیده اند، اتحاد کلیه وطندوستان و آنانیکه در مبارزات دادخواهانه ازهم جدا قرار دارند در یک پلاتفورم مشترک بخاطر نجات وطن از این مخمصه حتمی پنداشته میشوند. 

در فرجام باید گفت که امروز جهان باهم نزدیک شده سال نزدیکی تمدنهاست . مرزها از بین رفته و مرز انسانی و همگرائی باز شده اما نمیدانیم که به اینها چه نوع طعمه ای و لقمه ای از کدام منبع افگنده میشود که این حریت باخته گان و تحریف گران حقیقت د رکار بسط هژمونزم شنعت گستر به این تلاشهای تب آلود دست می یازند؟ که در واقعیت برشاخ نشستن و بریدن بن شاخ است.

با عرض حرمت.

 

عبدالقدیر رسولی

رئیس انجمن افغانستانی های مقیم اکراین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد